All my life I’ve dreamt that the path before me is clear
All my life, my dream at all times is to leave this place
All my life, waiting for me is the sorrow of today and tomorrow
Nothing happens to change my fate, and leaving is not easy for me
I am tired of this pain, of this heartache that clings to me
For I am thus imprisoned in my dreams, where your presence in these dreams is the pinnacle of my poetry
I am tired of this pain, of this heartache that clings to me
For I am thus imprisoned in my dreams, where your presence in these dreams is the pinnacle of my poetry
Don’t you see? These walls that separate me from the world!
Once again, the season of loneliness is always on my mind
All my life, waiting for me is the sorrow of today and tomorrow
I only see that day when your hands will be joined with mine
Arabic Translation
طوال عمري أرى في المنام أن الطريق واضح أمامي
طوال عمري، حلمي في كل الاوقات هو الرحيل من هنا
طوال عمري، الانتظار بالنسبة لي هو حُزن اليومِ وغدًا
لا يحدث شيء لقدري، ولا الرحيل سهل بالنسبة لي
أنا متعبة من هذا الألم، من هذه الحسرة التي تلازمني
فأنا هكذا مسجونة في أحلامي، حيث وجودك في هذه الاحلام هو ذروة شعري
أنا متعبة من هذا الألم، من هذه الحسرة التي تلازمني
فأنا هكذا مسجونة في أحلامي، حيث وجودك في هذه الاحلام هو ذروة شعري
الا ترى؟ هذه الجدران التي تفصلني عن العالم!
مرة أخرى، موسم الوحدة دائمًا في ذهني
طوال عمري، الانتظار بالنسبة لي هو حُزن اليومِ وغدًا
فقط أرى ذلك اليوم الذي تكون فيه يداكَ قد أرتبطت بيديَ
Persian Lyrics
یه عمره خواب میبینم که جاده زیر پاهامه
یه عمره رفتن از اینجا تمام وقت رویامه
یه عمره منتظر موندن غم امروز و فردامه
نه تقدیرم عوض میشه نه رفتن قد پامه
خستهام من از این درد از این حسرت که باهامه
که این چنین درگیر رویاتم حضورت اوج شعرامه
خستهام من از این درد از این حسرت که باهامه
که این چنین درگیر رویاتم حضورت اوج شعرامه
ببین این همه دیوارو که بین من و دنیامه
دوباره فصل تنهایی همیشه روی موهامه
یه عمره منتظر موندن غم امروز و فردامه
فقط میبینم اون روزو که دستات تو دستامه
As standard
تمامی عمرم در خواب میبینم که راه زیر پای من است
تمامی عمرم رفتن از این مکان رویای همیشگی من است
تمامی عمرم در انتظار ماندن، اندوه امروز و فرداست
نه سرنوشتم تغییر مییابد و نه رفتن در توان پای من است
خستهام از این درد، از این حسرت که همراه من است
که اینگونه گرفتار رویاهای توام، حضورت اوج شعر من است
خستهام از این درد، از این حسرت که همراه من است
که اینگونه گرفتار رویاهای توام، حضورت اوج شعر من است
بنگر به این همه دیوار که میان من و جهان است
دگربار فصل تنهایی پیوسته در ذهن من است
تمامی عمرم در انتظار ماندن، اندوه امروز و فرداست
تنها آن روز را میبینم که دستهایت در دستان من است
Poetic Standard
در خواب راهی به سوی تو میجویم، که زیر پای من است
تمامی عمرم در حسرت دیدار، رویای جانان من است
اندوه امروز و فردا به دل دارم، در انتظارم، که چیست؟
نه سرنوشتم دگرگون شود هرگز، نه رفتن در توان است
خسته ز درد و حسرت که همراهم، در سینه سوزان من است
گرفتار رویای عشق توام یارا، حضورت اوج شعر من است
دیوارهای جدایی میان ما، بستهست راه جهان است
فصل تنهاییام بازگردد، که در خاطر پنهان من است
چو گل در باغ عشقت شکوفم من، که جانم به قربان تو است
ز نور روی تو ای ماه تابان، دلم در شبستان من است
تنها در آن روز دست تو در دستم، آرامش جان و تن است
تمامی عمرم در آرزوی تو، چون شمع سوزان من است
Discover more from Garden of Translation
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
 
			 
			 
			 
			